حلقه عاشقانه های من
با کمی اغماض
در انگشت کوجک تو
می رود
اما سالهاست
حلقه های عاشقانه های مرا
حراج می کنند
من دلتنگی هایم را حلقه می کنم
امشب حلقه ای دیگر خواهم ساخت
از جنس بلور
تا مرا شفاف تر ببینی
من اینجا ایستاده ام
که دانه دانه حلقه می شود
باز دلم گرفته است
باز دلم گرفته است
منم ...
سلام
بیسار بهره بردم از تو ای دوست روزهای من
کجا یی؟
نمی آیی کمی راه برویم؟
آمدی جانم به قربانت ولی چرا رفتی
من دلتنگی هایم را حلقه می کنم
تا تو بازهم بیایی
می آیی؟