موسیقی کار خوب از آب در نیامده .بازی با کلمات و حس آمیزی اجسام می تواند کار را پربارتر کند هر چند در این کار برگ شخصیت پیدا کرده است اما می شد این برگ را تا زمینی دلخواه ادامه داد. لازم به ذکر است اگر نتیجه گیری نمی کردید خواننده محدود به تک گویی شاعر نمی شد .این که قلب چه می داند اگر سکانس پایانی این کار باشد زیبا نیست بهتر -شاید- این می بود که قلب پر تلاطم می شد این ارتباط پایدارتری با پاییز نیست؟ اما روح کلی شعر زیباست و این حس زیبا تنها بر مدار درک شاعری چون تو می چرخد. استاد فرم گاهی محتوا را دلنشین می کند. شعر هایت حس خوبی دارد. ................................................دوستت دارم و با احترام تمام منتظر جوابت می مانم تاراز
پاییز آمد در میان درختان لانه کرده کبوتر از تراوش باران،می گریزد. خورشید از غم، با تمام غرورش پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه می نشیند. من با قلبی به سپیدی روز با امید بهاران می روم به گلستان همچو عطر اقاقی لابه لای درختان می نشینم باشد روزی به ندای بهاران روی دامن صحرا لاله می روید. شعر هستی بر زبانم جاری پرتوانم .آری می روم در کوه و دشت و صحرا ره پیمای قله ها هستم من راه خود در طوفان در کنار یاران می نوردم در کوهستان یا کویر تشنه یا که در جنگل ها ره نوردی شاد و پر امیدم دارم امید که دهد سختی کوهستان بر روان و جانم پاکی این کوه و دشت و صحرا شعر هستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن از کژی بگسستن جان فدا کردن در راه حق است
سلام دوست عزیز! متن جالبی بود. خوشحال میشم به من هم سر بزنید. اگر موافق بودید میتونیم با هم تبادل لینک داشته باشیم.
سلام مطالب زیبایی داری اگر با تبادل لینک موافق به من بگو موفق باشی
سلام عزیز
ببخشید یه کم دست کاری می کنم
زود زرد شد
برگ سبزی که
در جیب داشتم
اکنون....
موسیقی کار خوب از آب در نیامده .بازی با کلمات و حس آمیزی اجسام می تواند
کار را پربارتر کند هر چند در این کار برگ شخصیت پیدا کرده است اما می شد این برگ را تا زمینی دلخواه ادامه داد. لازم به ذکر است اگر نتیجه گیری نمی کردید خواننده محدود به تک گویی شاعر نمی شد .این که قلب چه می داند اگر سکانس پایانی این کار باشد زیبا نیست بهتر -شاید- این می بود که قلب پر تلاطم می شد این ارتباط پایدارتری با پاییز نیست؟
اما روح کلی شعر زیباست و این حس زیبا تنها بر مدار درک شاعری چون تو می چرخد. استاد فرم گاهی محتوا را دلنشین می کند. شعر هایت حس خوبی دارد.
................................................دوستت دارم و با احترام تمام منتظر جوابت می مانم
تاراز
تمام می شود پاییز ...
قلب موجود سادۀ مظلوم ُ زودباوری به نظر می رسد اما، اینگونه نیست گویا
و ناگهان چه زود دیر میشود
لحظه عزیمت چه نزدیک میشود....
پاییز آمد در میان درختان لانه کرده کبوتر از تراوش باران،می گریزد.
خورشید از غم، با تمام غرورش پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه می نشیند.
من با قلبی به سپیدی روز با امید بهاران می روم به گلستان
همچو عطر اقاقی لابه لای درختان می نشینم
باشد روزی به ندای بهاران روی دامن صحرا لاله می روید.
شعر هستی بر زبانم جاری
پرتوانم .آری می روم در کوه و دشت و صحرا
ره پیمای قله ها هستم من
راه خود در طوفان در کنار یاران می نوردم
در کوهستان یا کویر تشنه یا که در جنگل ها ره نوردی
شاد و پر امیدم دارم امید که دهد سختی کوهستان
بر روان و جانم پاکی این کوه و دشت و صحرا
شعر هستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن
از کژی بگسستن جان فدا کردن در راه حق است
و چه پاییز بهاری است امشب.......................
سلام دوست فرهیخته ی من
کوجا رفتی این همه روزها؟
دیگر نمی نویسی؟
ها؟
آقای شاعر پاییز دارد تمام می شود .
دیگه نمی شعری برادر
ها؟
کوجایی این همه روز
امان از پاییز استاد
خیلی زیبا سرودی